* مرگ یک برگ *
مرگ یک برگ
یک داستان برگ چہ باید بود
کہ در راہ افتادہ است تنھا
درختی کہ ھنوز
مثل دیو بلند ایستادہ است
برگش ولی مردہ است
برگ، خاکستر می شود دارد
در فضایی کہ او
برایش زندگی بود
برگ مرگ را
می آساید
مرگ دایم
می خندد با زندگی
می پیچد در راہ
علی بابا تاج
|